متین طلا

گل پسر مامان لباس و اتو رو برداشته و میخواد به مامانیش کمک کنه   حالا سخت مشغوله اتو کردنه   ...

  پریشب داشتی بازی میکردی دیدم صدات نمیاد نگران شدم اومدم ببینم چیکار میکنی دیدم با مداد شمعی تمام میز و نقاشی کردی اخه شیطون من به تو کاغذ داده بودم روکاغذ نقاشی کنی نه روی میز      ...

...

اینجا سرعین هستش بلال خوردن متین و اینم جای دندون های موشی اقا متینه   ...

این رونیکا دختر داییمه   باران نوه عمه بابامه ...

پسر گلم فردا باید ببرمت واکسن هجده ماهگی تو بزنم خیلی نگرانم چون دکترت گفت خیلی سنگینه از الان دلشوره گرفتم چون دوست ندارم تو رو بی حال ببینم عزیزکم امروز واکسنت رو زدم خیلی داری اذیت میشی پای چپت خیلی درد میکنه امیدوارم زودتر خوب بشی چون وقتی تو مریض هستی من و بابایی خیلی ناراحت میشیم ...